سیدمحمدمهدی مدرسی سریزدی

 

 

بنام خداوند جان و خرد                       کزین برتر اندیشه بر نگذرد

آتـشـکـده‌ای که در دل ما برپـاسـت

 

تا روز پسـین آتش آن پابرجاست

عشقی که به سرزمین ایران در ماست

 

از آتش چهارشنبه سوری پیداست[1]

 

یزدفردا:سیدمحمدمهدی مدرسی سریزدی"پیشگفتار"اهمیت بازشناسی سنت‌های فرهنگی و رسوم اجتماعی، بر هیچ کس پوشیده نیست، زیرا این رسوم و سنن، نه تنها هویت ملی، تربیتی و فرهنگی جوامع را شکل می‌دهند و موجب انس و الفت میان مردمان می‌گردند، بلکه ممکن است در گذر زمان با تغییر عادت‌ها، شرایط اقتصادی، اجتماعی و تکنولوژیکی تحریف شوند، منشأ رفتارها و باورهای نامناسب گردند و اثرات مخرب فرهنگی و تربیتی بر جای گذارند و به گونه‌ای برگزار شوند کهاز اهداف اولیه و فلسفه وجودی این آیین‌ها بیگانه باشند.

از سویی تاریخ نشان داده است که ایجاد و برگزاری این آداب و رسوم بی‌دلیل نبوده و مردمان هر جامعه در زمان‌های مختلف برای حفظ آرامش و تحکیم پایه‌های دوستی و برقراری ثبات و امنیت در بین خود، خلاقانه، مراسمی را ابداع و برگزار کرده‌اند. این سنن فرهنگی، نه تنها ناپسند و نکوهیده نیستند، بلکه از دیدگاه انسان‌های بزرگ باید محترم شمرده شوند و هیچ کس مانع برگزاری آنان نگردد.

امام بزرگوار ما، علی (ع) در نامه خود به مالک اشتر به این نکته ظریف توجه فرموده‌اند و می‌فرمایند: «زنهار! سنت‌های درستی را که بزرگان این امت پیش گرفته بودند و در پرتو آنها رشته‌های الفت را به هم پیوند داده، کار رعیت را اصلاح می‌نمودند؛ از میان مبر و سنت‌های تازه‌ای که به سنت‌های گذشته زیان برساند، میاور. آن وقت اجر و ثواب آنان همچنان باقی می‌ماند و گناه، دامن تو را که سنت‌های دیرین را نقض کرده‌ای، گرفته به سوی دوزخ می‌کشاند.[2]»

بنابراین بازشناسی و توجه به آداب و رسوم پیشینیان، به ویژه مراسم مربوط به جشن‌ها و شادی‌ها که موجب انبساط خاطر و تقویت روحیه همدلی و شادی بین مردمان می‌گردد، ضرورت دارد.

مراسم «چهارشنبه‌سوری» یکی از این سنت‌ها و جشن‌های مهم ایرانی است که ایرانیان در غروب روز سه‌شنبه آخر هر سال برگزار می‌نمایند. این روز یا بهتر بگوییم این شب را که مردم ما هر سال برای برگزاری‌اش ساعت‌ها وقت صرف می‌کنند، پول‌ها خرج می‌کنند و سراسر کشور برای بقایش می‌کوشند، سختی‌ها را تحمل می‌کنند و امروز یک جشن ملی از دید گروهی که برگزار می‌کنند و به عنوان یک سنت خرافی، از سوی گروهی که مانع برگزاری‌اش می‌شوند، شناخته می‌شود؛ به راستی چگونه آیین و جشنی است؟ آیا چهارشنبه‌سوری یک جشن ملی و عرفانی و دارای اثرات مثبت و سازنده است یا یک سنت خرافی، بی‌منطق، متحجرانه و خطرناک؟

 این جشن که متأسفانه امروزه گاهی با خطر و وحشت توأم می‌شود و برخی دوستان نادان و یا دشمنان دانا، به هنگام برگزاری این جشن بانشاط، زیبا و عرفانی، با کمک تکنولوژی‌های امروزی، به گسترش رعب و وحشت دامن می‌زنند و عملاً چهره آن را مخدوش و وحشتناک جلوه می‌دهند، در واقع با چه انگیزه و هدفی به وجود آمده است و فلسفه وجودی‌اش چيست؟ پاسخ به این سؤالات و پرسش‌هایی از این قبیل، انگیزه اصلی این نوشتار را تشکیل می‌دهد.

 

تحریف شناسی آیین‌ها

خوب می‌دانیم که شادی و شادابی در سرشت بشر است و انسان‌ها، به ویژه ایرانیان توجه وافری به جشن و شادی داشته‌اند و آن را امیدآفرین می‌دانند تا جایی که عظمت و بزرگی خدا را در آفرینش شادی می‌دانند. در کتیبه داریوش در تخت جمشید آمده است: «اورمزد خدای بزرگی است که شادی را برای مردم آفرید»[3]؛ بنابراین باید به طور دقیق به آیین‌های شادمانی و جشن‌های ایرانی توجه شود.

اگر چه مردم هر کشوری با علاقه به هویت ملی خویش سعی در بازشناسی آنها دارند، اما شوربختانه در کشور ما غالباً وضع متفاوت است و علاقه به تمسخر و تحقیر آنچه که داشته‌ایم، کمتر از تأیید و تلاش برای شناخت صحیح آنها نیست!

آنچه می‌خوانید تلاشی است به منظور تحریف زدایی از این آیین باستانی و بازشناسی و اثرات مثبت و سازنده این جشن فرح‌بخش! بنابراین نه نگاهی نقادانه به تفکرات موافق و مخالف فرهنگ ملی دارد و نه مقصودی در جهت فخرفروشی‌های بی‌حاصل به فرهنگ گذشته ایرانی! که معتقدم ارزش‌های انسانی بسياری در فرهنگ ایرانی وجود دارد؛ همچنان که نکات منفی فرهنگ ما هم کم نیست.

استاد مطهری كه تلاش قابل‌تقدیری در بازشناسی قیام بزرگ‌مرد عالم بشریت، امام حسین (ع) انجام داده، در کتاب «حماسه حسینی» به درستی به تحریفات عاشورا اشاره مي‌كند و سعی در بازشناسی این حماسه تاریخی دارد. او به هیچ‌وجه تحریفات انجام‌گرفته درباره عاشورا را با حادثه عظیم عاشورا یکی نمی‌داند.

مطهري اذعان دارد که تحریف چقدر اهمیت دارد و چقدر ناجوانمردانه و خطرناک است. همچنین معتقد است که ایرانیان در این بی‌انصافی و بی‌امانتی، گوی سبقت را از همگان ربوده‌اند.

او می‌فرماید: «... تحریف در یک حادثه تاریخی که این حادثه از نظر اجتماع یک سند است، سند اجتماعی دارد، پشتوانه اخلاق است، پشتوانه تربیت است، این دیگر چقدر اهمیت دارد. وای به حال آن که تحریفات، چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی، در موضوعاتی صورت بگیرد که آن موضوعات، موضوع عادی نیست. حالا یک وقت کسی در شعر حافظ یک تحریفی می‌کند، البته نباید بشود... نباید در یک کتاب ادبی با ارزش کسی تحریف کند، در موش و گربه هم نباید تحریف کرد. یادم هست یکی از استادها مقاله‌ای درباره همین کتاب موش و گربه نوشته بود. اتفاقاً خود این کتاب از نظر ادبی بسیار کتاب با ارزشی است. ثابت کرده بود که به قدری مردم در همین موش و گربه دست برده‌اند، شعرهایش را کم و زیاد و کلمه‌ها را عوض کرده‌اند که حد ندارد. بعد نوشته بود که به نظر من قومی در دنیا به اندازه قوم ایرانی بی‌امانت نیست که این همه در آثار خودش، دخل و تصرف‌ها و تحریف‌های بی‌جا بکند، البته اینها نباید بشود، اما اینها به حیات و سعادت اجتماع ضربه نمی‌زند. در مسیر اجتماع انحرافی ایجاد نمی‌کند، ولی آن چیزهایی که به اخلاق و تربیت مردم بستگی دارد، تحریف در اینها خطرناک است.» [4]

در مورد جشن‌ها و آیین‌های شادمانی ایرانی همین بس که هر وسیله‌ای که بتواند منشأ شادی و شعف برای بشر گردد، صرف‌نظر از انگیزه ایجاد و فلسفه وجودی آنها، باید مورد احترام، تکریم و تقدیس قرار گیرد، خواه نوروز باشد، یا جشن شب یلدا، مهرگان، سده و یا جشن چهارشنبه‌سوری، زیرا هیچ جشنی در کشور ما بی‌دلیل و بدون انگیزه‌های انسانی که موجب پیوستگی، آرامش مردم و تقویت انس و الفت در میان مردمان باشد؛ به وجود نیامده است. نفس بزرگداشت این جشن‌ها قابل‌ستایش و تقدیر است؛ هر چند که شناخت ماهیت و فلسفه وجودی آنها، به منظور تقویت ارزش‌های انسانی بسیار لازم و ضروی است.

 

 جشن چیست؟

«جشن» کلمه‌ای است که در اوستا «یسن»، به معنای ستایش و در زبان پهلوی «یزشنه» و در زبان سانسکریت «ینجه» نوشته شده است؛[5] بنابراین جشن‌ها در ابتدای پیدایش، جنبه مذهبی داشته‌اند و برگزارکنندگان آن با بیان سرودها، انواع حرکات موزون، رقص و پایکوبی، دست‌افشانی و... تلاش می‌کنند تا بدین وسیله ستایش و نیایش خود را از یزدان پاک و بی‌همتا بیان نمایند.

ایرانیان باستان از شیون و غم و اندوه دوری می‌جستند و به سرور و شادمانی، آرامش تن و روان گرایش بیشتر نشان می‌دادند؛ به همین علت یک سلسله آداب، رسوم و آیین‌ها را وضع کردند که در آن، مناجات و اعمال نشاط افزا، حرکات موزون، رقص و تحرکات مفرح در تمام طول سال و به مناسبت‌های مختلف اجرا می‌شد[6]؛ بدین ترتیب جشن‌های مختلف روزانه و ماهیانه به وجود آمد که در تمامی طول سال، ایرانیان را شاد و سرشار از تحرک و امید نگاه می‌داشت.

 

غم و شادی

غم و شادی از خصوصیات ویژه زندگی انسان‌ها است و از دیدگاه روان‌شناسی، هر کدام منشأ رفتارهایی متفاوت در آدمی. غم، نومیدی و دل‌مردگی، افسردگی و بی‌حاصلی را در انسان افزایش می‌دهد و شادی روحیه امید، رویش، زایش و شکوفایی را! واقعیت آن است که بیشتر زمان زندگی انسان را درد، غم، اندوه و نگرانی شکل می‌دهد. نگرانی از آینده‌ای مبهم، مشکلات زندگی خود، خانواده، اطرافیان، دوستان و... زندگی را تلخ و ناگوار می‌نماید. خیام واقع‌بینانه می‌گوید:

 

امـروز که نـوبـت جـوانـی مـن اسـت   مـی نوشم از آنکه کامـرانی من است
عیبم مکنید گرچه تلخ است خوش است   تلخ است از آنکه زندگانی من است[7]

با این وجود غم، «مایه شادی» نامیده می‌شود؛ به گونه‌اي که روان‌شناسان می‌گویند: «غم و اندوه مکتب بزرگ عواطف بشری است. اگر زندگانی سراسر لذت و شادمانی بود، به یقین هرگز تقوا و نیکوکاری پا به عرصه وجود نمی‌نهاد.» [8]

اما باید این نکته را درک کرد که رنج و مشقت تا حدی موجد آبادی است که موجب خرابی نگردد، زیرا افزایش غم، باعث تزلزل بنیاد حیات است. می‌باید که رنج و مصیبت یکی از ترکیبات معجون حیات باشد، نه آنکه سراسر این معجون از آن به وجود آید.

غم و اندوه مداوم موجب دل‌مردگی انسان می‌شود و انسان را از توانایی تهی و به انفعال می‌کشاند و یا انسان را منزوی و فاقد توانایی و اثرات اجتماعی می‌كند.

رودکی شاعر بلندآوازه ایرانی که بیشتر تحت تأثیر اندیشه‌های ایرانیان بوده است، در بیش از هزار سال پیش، با درکی خردمندانه، زاری و غم را ویران‌کننده انسان‌ها دانسته، شکست لشکر غم را با حربه شادی ممکن می‌داند.

ای آن که غمگنی و سزاواری   و ندر نهان سرشک همی باری
رفت آنکه رفت وآمد آنک آمد   بود آنچه بود، خیره چه غم داری
هموار کرد خواهی گیتی را؟   گیتی است، کی پذیرد همواری؟
مستی مکن که نشنود او مستی   زاری مکن که نشنود او زاری
شو تا قیامت آید زاری کن   کی رفته را به زاری باز آری؟
آزار بیش بینی زین گردون   گر تو به هر بهانه بیازاری
گویی گماشته است بلایی او   بر هر که تو دل بر او بگماری
ابری پدید نی و کسوفی نی   بگرفت ماه و گشت جهان تاری
فرمان کنی و یا نکنی ترسم   بر خویشتن ظفر ندهی باری
تا بشکنی سپاه غمان بر دل   آن به که می بیاری و بگساری
اندر بلای سخت پدید آرند   فضل و بزرگ مردی و سالاری[9]

                  

حافظ نیز این نکته را چنین بیان می‌دارد:

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد   من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم[10]

         

بنابراین نه باید افسوس گذشته را خورد که آنچه گذشت را به هیچ عنوان باز نخواهی آورد و نه باید خود را منفعل و ناتوان دانست که هیچ رنج و مشقتی پایدار نخواهد ماند. به قول حافظ:

رسـیـد مـژده که ایـام غـم نخـواهـد مانـد   چنـان نماند و چنـین نیز هم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است   که کس همیشه گرفتار غم نخواهد ماند[11]

 

یکی از اقداماتی که انسان‌ها برای غلبه بر رنج و مشقت، ناگواری و ناملایمات برگزیده‌اند، انتخاب روزهایی به نام «عید» است که در آن روز، جشن می‌گیرند تا با آفریدن شادی و نشاط، روحیه امید را در مردم تازه کنند.

 

عید و امید

عید از واژه «عود» به معنی بازگشت است و در اصطلاح هنگام یا روزی است که در آن تکرار و تذکر، فرح‌انگیز و امیدبخش باشد، مانند عید میلاد پیامبر گرامی اسلام که یاد و یادآوری آن موجب توجه به شخصیت عالی انسانی این مرد بزرگ و تعالیم و اخلاق و راه و روش تحول‌آفرین ایشان است و الگویی جهت تغییر و تحول انسان‌ها به سوی خوبی‌ها و پاکی‌ها و اخلاق حسنه!

در بین ایرانیان برای کاهش غم و افزایش شادی و شادمانی، جشن‌ها و مراسم ویژه‌ای برگزار می‌شود که عموماً منشأ طبیعی دارند و به مناسبت تحول در عالم طبیعت بوده است، زیرا ایرانیان معتقد بودند که جشن و سرور، شایع‌ترین عامل گرما‌بخشی به محفل آدمیان است و شادی موهبتی است عظیم که از جانب خداوند به بشر هديه شده؛ بنابراین شایسته است که آدمی به شادی روی آورد؛ تا اینکه بخواهد زندگی را با تلخی و ملال سپری کند.

آیین‌های کهن ایرانی، راستی و درستی را عامل تازه شدن، شادی و یگانگی شخصیت انسان می‌دانند و نشانه خرد. در نيايش‌هاي ايرانیان آمده است: از کسانی شویم که این جهان را تازه می‌کنند. ای خداوندان خرد! ای دانشمندان و ای کسانی که از راه راستی و با پیروی از آیین آن، شادی می‌آفرینید! بیایید در جایگاه دانش درونی، یک‌پارچه و یگانه گردیم[12]!

فردوسی نیز به زیبایی شادی را رمز امیدواری دانسته، بیان می‌دارد:

همیشه خردمند امیدوار   نجوید به جز شادی از روزگار

 

فخرالدین اسعد گرگانی شادی را لازمه افزایش زندگانی دانسته است و می‌گوید:

به شادی دار دل را تا توانی   که بفزاید ز شادی زندگانی[13]

 

حافظ بارها انسان‌ها را به شادی و شاد بودن سفارش کرده‌است، به زیبایی می‌سراید:

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی   کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را[14]

         

همچنین:        

نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت‌ دان   که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ[15]
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم     که در طریقت ما کافری است رنجیدن[16]

خیام نیز شادی و خوشی را چاره رهایی از غم و نومیدی دانسته است، به شکلی اثرگذار با آن جهان‌بینی علمی که دارد، در پی اثبات این است که جهان در حال گذر است و برای کسی بود و وفایی نخواهد کرد که غم و غصه دنیا را بخوریم، پس باید شاد باشیم و شادمان زندگی کنیم. می‌گوید:

بر خیز و مخور غم جهان گذران   خوش باش و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی   نوبت به تو خود نیامدی از دگران[17]

 

          او همچنین شادی و خرمی را پاس داشته، می‌گوید:

می خوردن و شاد بودن آیین من است   فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست؟   گفتا دل خرم تو کابین من است[18]

 

خیام کسانی را که در گوشه‌ا‌ی می‌نشینند و زانوی غم در بغل می‌گیرند، ننگ زمانه توصیف می‌کند و می‌گوید:

ایام زمانه از کسی دارد ننگ   کو در غم ایام نشیند دلتنگ
می خور تو در آبگینه با ناله چنگ   زان پیش که آبگینه آید بر سنگ[19]


شاد بودن و غم نخوردن در غالب اشعار خیام، به گونه‌ای اثربخش و تفکر برانگیز، تکرار شده است:

این قافله عمر عجب می‌گذرد   دریاب دمی که با طرب می‌گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری   پیش آر پیاله را که شب می‌گذرد[20]

 

                   دقیقی نیز می‌گوید:

می صافی بیار ای بت که صافی است   جهان از ماه تا آنجا که ماهی است
چو از کاخ آمدی بیرون به صحرا   کجا چشم افکنی دیبای شاهی است
بیا تا می خوریم و شاد باشیم   که هنگام می و روز مناهی است[21]

 

عید شادی می‌آفریند و شادی امید را در انسان زنده می‌نماید؛ به همین منظور ایرانیان در هر ماه، یک روز را عید می‌گیرند و آن روزی از ماه است که نام آن روز با نام آن ماه یکسان می‌‌گردد و غیر از ایران، شاید هیچ کشوری به جشن‌های فصلی تا این حد اهمیت نمی‌داده است.

علاوه بر آن اعیادی هستند که فراگیرتر و جهانگیرترند؛ از جمله: عید نوروز، جشن مهرگان، جشن سده، جشن شب یلدا، جشن چهارشنبه‌سوری و... و البته همگی تفسیری بسیار زیبا و درس‌آفرین دارند.

مهرگان تحول طبیعت و پاییز رنگارنگ را نوید می‌دهد و آغاز کشت کار! پیام جشن‌های سده و چهار‌شنبه‌سوری، پاکی، گرمی، حرارت، نور و غلبه روشنایی بر تاریکی است. یلدا پیروزی روز را بر شب سرد و ظلمانی و طولانی را نويد مي‌دهند که شب هر چه دراز باشد، سرانجام با طلوع خورشید روشنی‌بخش محو خواهد شد و نوروز، عید سرسبزی، زیبایی و نو شدن و تازه شدن!

خوشبختانه سازمان ملل متحد این عید باستانی ایرانیان را به رسمیت شناخته و به عنوان یکی از اعیاد ملی جهان معرفی نموده است. این خود نشانگر باور جهان به ابتکار ایرانیان در برگزاری روز نو شدن جهان، به نام «نوروز» است.

نوروز سر آغاز بهار است. فصل سبز رویش و زایش! زیبایی و شکوه! خرمی و دلکشی! لطافت و تعادل! بیرون آمدن از سرما و جمود زمستانی و داخل شدن در جهان حرکت و جنبش و نشاط طبیعت! بهار فصل کار و تلاش است... امید و اعتماد...، همه چیز نشان از تحولی دل‌انگیز و بانشاط دارد. ما نیز از این درس زیبای طبیعت بهره می‌گیریم و خواهان تحول در رفتار و کردار خود می‌شویم؛ تحولی امید‌آفرین به سوی نیکی‌ها، پاکی‌ها و زیبایی‌ها! همچون طبیعت که زیبا، لطیف، پرنشاط و شکوفا شده است و از خالق زیبایی‌ها استمداد می‌طلبیم که ما را یاری دهد به سوی بهترین حالات! که یا مقلب القلوب و الابصار. یا مدبر اللیل و النهار...!

اگر چه ایرانیان از عناصر طبیعی، یعنی: آب، باد، خاک و آتش، به دو عنصر آب و آتش بیشتر توجه نموده و انواع جشن‌های آب و جشن‌های آتش را ابداع نموده‌اند، اما شاعر گران‌قدر ایران، فردوسی بزرگ، معتقد است که ایرانیان آتش را مقدس‌تر از سایر عناصر می‌دانستند؛ زیرا منشأ پیدایش تمدن، رشد و شکوفایی بشر و آغاز عصر آهن، با کشف آتش همراه است.

 

چرا آتش؟

وقتی به تاریخ گذشته بشر بر می‌گردیم، می‌توان زمانی را تصور کرد که آتش نبود. زندگی در آن روزگار، با طلوع خورشید، معنا پیدا می‌کرد. با روز، مردم، به تلاش و کوشش می‌پرداختند. در روشنایی روز می‌توان زیبایی‌ها را دید، کار کرد و تلاش ورزید. در آن روزگار مهرپرستی و آیین میتراییسم گسترشی فوق‌العاده پیدا کرد و خورشید که مظهر روز، روشنایی، گرمی و حرارت بود، از اهمیتی ویژه برخوردار شد!

آن زمان نه تنها ایران، بلکه جهان غرب، اروپا، شمال آفریقا و... نیز شاهد گسترش آیین میتراییسم بود، حتی سال‌ها پس از آنکه دین زرتشت در کشور ما جای آیین میتراییسم را گرفته بود، در جهان غرب، این آیین، گسترشی روزافزون داشت و تا زمان کنستانتین، پادشاه روم که به مسیحیت گروید و به تدریج این دین منسوخ شد، نفوذ میتراییسم باقی بود، البته هرگز نفوذ فرهنگی این دین و آیین از بین نرفت؛ به گونه‌اي که روز تولد میترا (ایام شب چلّه و یلدا)، منطبق بر تولد عیسی مسیح اعلام گردید و جشن‌های آن منسوخ نشد و در جشن‌های کریسمس و تولد مسیح تداوم پیدا کرد که تشریح آن فرصتی دیگر می‌طلبد.

ایرانیان هم در آن روزگار، همانند دیگر کشورها، جشن شب چلّه یا یلدا را برگزار می‌نمودند و از روزی که دوباره خورشید، هر روز تابش خود را به زمین بیشتر می‌کرد، آن روز را «روز تولد خورشید» ناميدند و شب یلدا را جشن ‌گرفتند. این جشن هنوز در بین ایرانیان رواج دارد و با مراسم قصه‌گویی توسط بزرگ‌ترها و پذیرایی با انواع خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها، کانون گرم خانواده‌ها و فامیل را گرم‌تر می‌نماید.

ظهور زرتشت موجب کاهش اهمیت مهر گردید و در حقیقت این خدا به مرحله ایزدان تنزل پیدا کرد، البته اهورامزدا، به عنوان خدای یگانه و ناپیدا و هستی‌بخش دانا، جایگزین خدایان دیگر گردید و بقیه خدایان زیر نظر او معرفی شدند؛ هرچند دوباره پس از وفات زرتشت بسیاری از عقاید و آرا در زمینه مهرپرستی زنده شد و البته این طبیعت هر تغییری است که بسیاری از آداب و رسوم قدیمی، بار ديگر جای خود را باز خواهند کرد، ولی کاهش اهمیت مهر و مهرپرستی از زمان کشف آتش شروع گردید، زیرا هنگامی که شب فرا می‌رسید، جهان را سیاهی و ظلمت در بر می‌گرفت، به یک‌باره کار و تلاش تمام می‌شد و خواب جایگزین می‌گردید. در تاریکی و ظلمت، ترس و وحشت غالب می‌شد، بخصوص شب‌های زمستان که طولانی بود و سرد، وحشتی مضاعف داشت! و بدین قرار بود که وقتی آتش کشف گردید، از سایر عناصر کشف‌شده آن زمان، یعنی: آب، باد و خاک برتر تلقی شد. فردوسی اهمیت آتش را چنین بیان می‌نماید:

سر مایه گوهر آمد چهار   بر آورده بی رنج و بی روزگار
یکی آتشی بر شده تابناک   میان آب و باد از بر تیره خاک
زمین را بلندی نبد جایگاه   یکی مرکزی تیره بود و سیاه
ستاره به سر بر شگفتی نمود   به خاک اندرون روشنایی فزود[22]

 

در داستان‌های اساطیری ایران تعابیری بسیار زیبا، لطیف و پر معنی از آتش نقل شده است. فردوسی داستان پیدایش آتش را چنین نقل می‌کند: هنگامی که هوشنگ شاه در صحرا، ماری بدشکل و سیاه (مظهر سیاهی، جهل، زشتی، ظلمت، پلیدی، خطر و ...) [23] را مي‌بيند، با سنگ به او حمله می‌کند. سنگ بر سنگ دیگری مي‌خورد و جرقه‌ای در مي‌گیرد، آتش برافروخته می‌شود و مار می‌گریزد، اما آتش مظهر روشنایی، گرمی و نور، پدیدار می‌شود و منشأ علم، ترقی، توسعه و آبادانی می‌گردد و هوشنگ شاه آن آتش خوب رنگ را قبله ایرانیان قرار می‌دهد.

نیا را همی بود آیین و کیش   پرستیدن ایزدی بود پیش
بد آن گه بدی آتش خوب رنگ   چو مر تازیان است محراب سنگ
به سنگ اندر آتش از او شد پدید   کزو روشنی در جهان گسترید
...    
جهاندار پیش جهان آفرین   نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد   همین آتش آن گاه قبله نهاد[24]

 

بنابراین ایرانیان آتش را آفریده خداوند می‌دانند و آن را به عنوان قبله خود انتخاب کرده‌اند، نه آنکه آتش‌پرست باشند. ایرانیان در نیایش‌های خود نیز به روشنی این نکته را بیان کرده‌اند: «... ستایش پاک تو را باشد، ای آتش پاک گهر! ای بزرگ‌ترین بخشوده اهورامزدا! ای فروزنده‌ای که در خوری ستایش را! می‌ستایم تو را که در خانه من افروخته‌ای، سزاواری ستایش و نیایش را. ... تو ای آتش اهورامزدا! تو ای جلوه‌گاه آن بزرگ‌ترین سزاوار ستایش! فروزان باشد در این خانه، همواره پرتوت با زبانه‌های سرخ‌فام. رخشنده باشد در این خانه، همیشه و همیشه تا زمان بی‌پایان!...» [25]

هوشنگ شاه نه تنها مظهر داد و دهش و هوش و فراست است که باعث و بانی پیدایش آتش نیز هست؛ آتشی که دانش، آبادانی، ترقی و تمدن و به طور کلی عصر آهن با پیدایش آن شکل می‌گیرد و هم اوست که با حرفه آهنگری، بیل و ارّه و کلنگ و سایر ابزارهایی را که برای ایجاد تحول و ترقی لازم است، می‌سازد و آب‌راه‌ها ایجاد می‌کند و باعث رشد و گسترش صنعت و کشاورزی می‌گردد!

فردوسی می‌گوید:

به فرمان یزدان پیروزگر   به داد و دهش تنگ بسته کمر
وز آن پس جهان یکسر آباد کرد   همه روی گیتی پر از داد کرد
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ   به دانش ز آهن جدا کرد سنگ
سر مایه کرد آهن آب گون   کز آن سنگ خارا کشیدش برون
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد   کجا زو تبر اره و تیشه کرد
چو این کرده شد چاره آب ساخت   ز دریا برآورد و هامون نواخت
به جوی و به رود آب را راه کرد   به فر کئی رنج کوتاه کرد
چو آگاه مردم بر و بر فزود   پراکنده تخم و کشت و درود
بسیجید پس هر کسی نان خویش   به ورزید و بشناخت سامان خویش
از آن پیش کاین کارها شد بسیج   نبد خوردنی‌ها جز از میوه هیچ
همه کار مردم نبودی به برگ   که پوشیدنی‌شان همه بود برگ[26]

 

بنابراین با پیدایش و کشف آتش، جامعه انسانی انقلابی را پشت سر گذاشت که مهم‌ترین انقلاب بشر به شمار می‌رود: «عصر آهن». با کشف آهن صنعت پدیدار شد. کشاورزی با کمک بیل، تیشه، ارّه، تبر و... و با ساخت آب‌راه‌ها رونق گرفت، بشر از خام‌خواری نجات پیدا کرد، صنعت نساجی و پوشاک راه افتاد و خلاصه پایه‌های ترقی و تعالی علمی و صنعتی بشر با پیدایش آتش بنیان‌گذاری شد؛ از این رو بی‌جهت نبود که هوشنگ شاه، آتش را «قبله ایرانیان» نامید و بی‌دلیل نبود که ایرانیان آن را به عنوان قبله خود و مظهر قدرت اهورایی پذیرفتند.

در نیایشی از اوستا می‌خوانیم: «ای خدای هستی‌بخش! دانای بی‌همتا! که بخشاینده همه چیزی و از دیده ظاهربین ناپدیدی، این نور را که در برابر ماست، نور آفرینش تو می‌دانیم و به منزله قبله می‌شناسیم و به وسیله آنکه ذره‌ای از انوار تست، خواستاریم که خود را به نور حقیقت تو رسانیم، ای خدای هستی‌بخش! دانای بی‌همتا! بشود که به ضمیر پاک تو برسیم. [27]  بنابراین ایرانیان، چه قبل و چه بعد از پذیرش دین زرتشت، آتش‌پرست نبودند، بلکه آتش را قبله خود قرار دادند و چه انتخاب زیبایی! استاد الهی قمشه‌ای تعبیر جالبی دارد. می‌گوید: آتش نه تنها مظهر روشنی و گرمی است، بلکه رقص شعله‌اش که بالا رونده است، نشان از تکامل دارد و... .

 

جشن‌های آتش

آنچه که از عقاید اساطیری ایرانیان بر می‌آید، جنبه‌های مختلف آتش است که از اهمیت برخوردار است، نه فقط نور و روشنایی، بلکه گرمی و حرارت، توانایی ایجاد انرژی، زیبایی‌های منحصربه‌فرد آن و رقص شعله‌های دلکش و فروزنده آن که مظهر تکامل و بالا رونده است و... .

زیبایی‌های آتش نه فقط در آثار پیشینیان که در آثار معاصرین هم جلوه‌ای ویژه دارد. سیاوش کسرایی در اثر جاودانه خود، «آرش کمانگیر»، در شب برفی پیش آتش‌ها نشستن و دل به رؤیاهای دامن‌گیر و گرم شعله بستن را توصیف می‌کند، زیبایی زندگی را به رقص شعله‌های آتش تشبیه مي‌نمايد و خاموشی را گناه می‌داند و می‌سراید:

آری، آری، زندگی زیباست.

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست.

گر بیفروزیش، رقص شعله‌‌اش در هر کران پیداست.

ور نه، خاموش است و خاموشی گناه ماست. [28]

به همین جهت است که جشن‌های آتش، بیشتر در فصل «زمستان» قدیم ایرانیان که امروز پاییز و زمستان را شامل می‌شود، برگزار می‌گردد و در بهار و تابستان امروز که گذشتگان «تابستان» می‌خواندند، جشن‌های آب، جای آن را می‌گیرد، زیرا در پاییز و زمستان هوا به تدريج رو به سردی می‌رود، شب‌ها روزبه‌روز طولانی‌تر می‌گردد و آتش نه تنها نور و روشنایی ایجاد می‌کند که گرمابخش هر محفلی می‌گردد؛ هرچند که نباید از نظر دور داشت که هر جشنی همیشه با نور و نورافشانی و چراغانی معنی پیدا می‌کند، چه در زمان گذشته و چه در زمان حاضر، پس در جشن‌های تابستانی نیز از آتش، به عنوان مظهر روشنایی و نورافشانی، استفاده می‌گردد، ولی نه تا حدی که نام جشن‌های آتش به خود بگیرد.

از مهم‌ترین جشن‌های آتش که هنوز هم برگزار می‌گردد، جشن مهرگان، جشن شب چلّه یا شب یلدا، جشن سده که مهم‌ترین جشن آتش است و جشن چهارشنبه‌سوری را می‌توان نام برد. در همه این جشن‌ها، از ویژگی‌های آتش که نورافشانی و گرمابخشی و پاک‌کنندگی آن است، استفاده می‌گردد. فرخی سیستانی توصیف زیبایی‌ها و اهمیت آتش را در قصیده‌ای که درباره جشن سده می‌سراید، توصیف کرده است.

 

جشن چهارشنبه‌سوری

از جشن‌های مهم دیگر آتش، جشن چهارشنبه‌سوری است که در غروب سه‌شنبه آخر هر سال، یعنی شب چهارشنبه برگزار می‌گردد. این جشن که موجب شادی و سرور زاید‌الوصفی در بین مردمان ایران‌زمین می‌گردد، به رغم فراگیر بودن و جنبه ملی آن، در هر منطقه با تفاوت‌هایی در اجرا یا نوع اعتقاد به آن همراه است.

بسیاری از پژوهندگان را عقیده بر این است که این جشن ابتدا به صورت آتش‌افروزی در آخرین شب سال برگزار می‌گردیده است. به نوشته موبد اردشیر آذر گشسب[29]، زرتشتیان در پنج روز آخر سال، مراسم «گهنبار پنجه» را برگزار می‌نمایند و شب آخر سال در پشت‌بام‌های خود آتش می‌افروزند و چراغی هم به لبه بام خود می‌گذارند که تا بامداد روشن است. دوباره سحرگاه روز اول عید در پشت‌بام‌ها آتش‌افروزی آغاز می‌شود و با زمزمه اوستا به هم می‌آمیزد؛ به حدی که همسایگان از شنیدن آهنگ موزون اوستا و دیدن شعله‌های لرزان آن همه آتش در هوای رقیق سحرگاهی به وجد می‌آیند. هنگام سرودن اوستا مقداری لرک (آجیل مخصوص متشکل از انواع دانه‌ها و خشکبار) حاضر است. میوه تازه را پاره می‌کنند. بوی خوش عود و صندل هوا را خوشبو می‌کند. شاخه‌های سرو و مورد و گل در پشت‌بام حاضر است. مقداری برگ آویشن در ظرف آبی ریخته شده، چند عدد ششه (سبزه) و کوزه هم در لبه بام‌ها چیده شده است. به محض دمیدن اولین اشعه خورشید، این مراسم پایان می‌پذیرد. چند شاخه سرو و مورد و گل را روی لبه بام می‌گذارند. آب و آویشن را هم از پشت‌بام به پایین می‌ریزند. سپس از پشت‌بام پایین مي‌آيند و مراسم اصلی عید نوروز را شروع می‌کنند.

به نظر می‌رسد که مراسم آتش‌افروزی ایرانیان در شب چهارشنبه‌سوری از این مراسم، یعنی آتش‌افروزی زرتشتیان در شب پایان سال اقتباس شده باشد. اين جشن به عقیده برخی از صاحب‌نظران، از زمان شهادت سیاوش رواج پیدا کرده است.

ایرانیان معتقدند وقتی سیاوش مورد اتهام واقع شد، محکوم به عبور از آتش گردید؛ چنانچه پاک باشد، آتش او را نخواهد سوزاند و اگر ناپاک باشد، در آتش بسوزد و بدین ترتیب روانش پاک و آزاد ‌گردد تا بتواند به بهشت داخل شود.

 در این جشن بیش از همه‌ی اثرات آتش، به جنبه پاک‌کنندگی آن اهمیت داده می‌شود، زیرا ایرانیان را عقیده بر آن بود که به هر حال در طول سال، انسان‌ها مرتکب اشتباه‌ها، خطاها و گناهانی شده‌اند و در زندگی اجتماعی بین آنان دلگیری‌ها و کدورت‌هایی به وجود آمده است، حال در زمانی که می‌خواهند به استقبال سال نو بروند، باید این کدورت‌ها و دلگیری‌‌ها را از دل برگیرند و به اصطلاح همدیگر را حلال کنند. باید بدی‌ها از بین برود. باید پاک و منزه باشند تا هنگامی که ارواح درگذشتگانشان به خانه‌های خود باز می‌گردند، شاهد شادی، شادابی، همدلی و همگامی فرزندانشان باشند، چون آنها معتقد بودند در آغاز سال نو ارواح به منازل خود باز می‌گردند[30]؛ بنابراين تلاش می‌کنند همه چیز خود را پاک کنند. محل سکونت خود را تمیز و مرتب می‌کنند و پس از تميز كردن شهر و روستای خود، خاشاک آن را می‌سوزانند، حتی کوزه‌هایی را که در طول سال از آنها استفاده می‌کردند، می‌شکنند و کوزه‌های نو جایگزین آن می‌کنند. خود نیز به حمام مي‌روند و پس از تمیز شدن با لباس‌های نو و زیبا، آتشی بر پا می‌کنند و از روی آتش می‌پرند و به نحوی سمبلیک از آتش عبور می‌کنند تا پاک شوند.

فردوسی داستان سیاوش را چنین بیان می‌کند:

هنگامی که سودابه با سیاوش روبه‌رو شد، با تمامی وجود خواهان او شد. وی با تدبیری سیاوش را به حرمسرا کشانید تا از او کام دل گیرد، ولی سیاوش تسلیم نشد و کار به مشاجره و دعوا کشید. کیکاووس شاه، همسر سودابه و پدر سیاوش، از ماجرا مطلع شد. سودابه از ترس رسوایی، سیاوش را مقصر قلمداد کرد و سیاوش نیز خود را از هر اتهامی مبرا دانست. چاره کار در این دیده شد که هر دو از آتش بگذرند تا آن که دروغ گفته به آتش بسوزد و آن که راست گوید و بی‌گناه، به سلامت از آتش بگذرد.

ز هر دو سخن چون برین گونه گشت   بر آتش یکی را بباید گذشت
چنین است فرمان چرخ بلند   که بر بی‌گناهان نیابد گزند
جهاندار سودابه را پیش خواند   ز بد با سیاوش بگفتن نشاند
سر انجام گفت ایمن از هر دو آن   مگردد مرا دل نه روشن روان
مگر ک‌‌آتش تیز پیدا کند   گنه کرده را زود رسوا کند
چنین پاسخ آورد سودابه پیش   که من راست گویم به گفتار خویش
فکنده دو کودک نمودم به شاه   از این بیشتر کس نبیند گناه
سیاوخش را کرد باید درست   که این بد بکرد و تباهی بجست
سیاوخش را گفت شاه زمین        که رایت ببیند کنون اندر این
سیاوش چنین گفت با شهریار   که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار
اگر کوه آتش بود بسپرم   از این ننگ خوارست اگر نگذرم[31]

 

وقتی سیاوش این چنین مصمم و بی‌باک، تصمیم خود را اعلام کرد، شاه کاووس در اندیشه شد و خواست از این کار صرف‌نظر کند، ولی بزرگان و وزیران و سپهداران او را بر حذر داشتند، زیرا معتقد بودند شهریاری که بخواهد با بددلی و سوء ظن حکمرانی کند، دچار مشکل خواهد شد.

بر اندیشه شد شاه کاووس کی   ز فرزند و سودابه شوم پی
از این دو یکی گر شود نابکار   از این پس که خواند مرا شهریار
چو فرزند و زن باشد و خون و مغز   کرا پیش بیرون شود کار نغز
همان به کزین زشت اندیشه دل   بشویم کنم چاره دل گسل
چه گفت آن سپهدار نیکو سخن   که با بد دلی شهریاری مکن[32]

 

بدین ترتیب شاه به وزیر بزرگ دستور داد تا ساربانان هیزم فراوان گرد آورند و آتش‌افروزان جمع گردند تا آتشی بزرگ فراهم گردد و سیاوش از آن آتش گذر کند. مردم نیز از اطراف و اکناف به دیدن ماجرا آمدند.

سیاوش معتقد است که آتش مظهر قهر خداوند است، اما پاک است و پاک‌کننده! این آتش، انسان ناپاک را می‌سوزاند، ولی به امر هستی‌بخش دانا، انسان پاک و بی‌گناه، از گزند لهیبش، مصون و محفوظ می‌ماند، پس با اعتمادبه‌نفس کامل و با سرافرازی و قدرت تمام به سوی آتش می‌تازد.

سیاوش سپه را به آتش بتاخت   تو گویی که اسبش به آتش بساخت
ز هر سو زبانه همی بر دمید   کسی خود و اسب سیاوش ندید[33]

 

          منطق بر این باور است که ماهیت آتش، سوزاندن است. آتش، تر و خشک را می‌سوزاند. آتش آدم پاک و ناپاک، بی‌گناه و گناهکار، ظالم و مظلوم، کبیر و صغیر را تشخیص نخواهد داد و همه را خواهد سوزاند. اگر جز این بود، آن گاه باید شاهد ‌بودیم در آتش‌سوزی‌هایی که فراوان اتفاق می‌افتد، لااقل اطفال بی‌گناه از شعله‌های سرکش آن مصون می‌ماندند و آتش بر آنها گلستان می‌گردید.

نگرش مادی و منطقی به جشن‌های عرفانی انسان را دچار اشتباه خواهد کرد، زیرا ماهیت اعیاد عرفانی در ارتباط با خالق و مخلوق و عبادت و بندگی و تسلیم شدن در مقابل خداوند قادر متعال در اسلام و یا اهورامزدا، هستی‌بخش دانا، در دین زرتشت قابل‌فهم است. در این بندگی خداوند، انسان از بندگی هر چه غیر خدا است، آزاد می‌گردد و این همان آزادی معنوی و مطلوب بشر است و حافظ انسانیت انسان! فردوسی، تعبیری زیبا از آزادی دارد که در مقابل بندگی است. او می‌فرماید:

که آزاد زادم نه من بنده‌ام   یکی بنده آفریننده‌ام[34]

درحالی‌که اگر به ماهیت نمادین اعیاد عرفانی توجه نشود و صرفاً با دید علمی بررسی گردند، آن گاه بسیاری از مسائل قابل توجیه نخواهند بود.

آری! اعیاد و جشن‌های عرفانی با دید منطقی و علمی قابل توجیه نیستند، بلکه آنها ماهیتی سمبلیک و نمادین دارند تا به بشر بیاموزند که اطاعت و بندگی خدا، قدرتی به انسان می‌بخشد که انسان بتواند از آتش عبور کند و گزندی متوجه او نگردد و یا به قربانگاه برود و نفس خود را قربانی نماید تا در این مبارزه که «جهاد اکبرش» می‌نامند، سربلند و سرافراز بیرون آید.

مردم با دیدگانی گریان، نگران ماجرا هستند: آیا سیاوش بی‌گناه است؟ آیا آتش گناهکار و بی‌گناه را تشخیص می‌دهد؟ آیا سیاوش را از این کوه آتش رهایی خواهد بود؟... و گروهی که معتقد به قدرت خدای یکتا هستند، منتظرند که سیاوش کی از آتش برون خواهد آمد.

یکی دشت با دیدگان پر ز خون   که تا او ز آتش کی آید برون[35]

اما انتظار به پایان می‌رسد و ماجرا آن گونه تمام می‌شود که دل می‌خواهد، نه آن گونه که منطق می‌گوید و خاصیت عرفان همین است. دل!

دل جایگاه توجه قدرت لایزال خداوندی است. دل اگر چه در اصطلاح جزءِ کوچکی از بدن انسانی است، اما از همه دنیا بزرگ‌تر است. دل محل درک عرفان و محبت به همنوعان و عشق به خداوند است. مولوی می‌گوید:

رو تو زنگار از دل خود پاک کن   بعد از آن، آن نور را ادراک کن
نور حق ظاهر بود ایدر ولی   نیک بین باشی اگر اهل دلی

و یا

کان جمال دل جمال باقی است   دولتش از آب حیوان ساقی است[36]

 

آری! دل چنین خواست و چنین نیز شد. سیاوش، آن مرد آزاده و پاک‌دامن، سرشار از شادی و شادابی، با لبانی پر از خنده و رخساری همچون گل از آتش بيرون آمد و مردم منتظر، هلهله کنان، فریاد شادی سر دادند و همگی خوشحال از داد دادگر بی‌همتا، همدیگر را مژده می‌دادند که برون آمد از آتش آن شاه نو!

ز آتش برون آمد آزاد مرد   لبان پر ز خنده و رخ همچو ورد
چو او را بدیدند برخاست غو   که آمد برون ز آتش آن شاه نو
چو بخشایش پاک یزدان بود   دم آتش و باد یکسان بود
همی داد مژده یکی را دگر   که بخشود بر بی‌گنه دادگر[37]

 

و بدین گونه سیاوش مظهر پاکی، سرافرازی، بی‌گناهی و راستی و درستی مردم ایران گشت. او از دروغ و ناجوانمردی به دور است و با این اوصاف، جایگاهش قلب و دل پیر و جوان! داستان سیاوش و گذر او از آتش، اسطوره‌ای شد در میان مردم ایران‌زمین و ایرانیان نیز بر این عقیده شدند که آتش انسان پاکرا نمی‌سوزاند.

مردم عموماً دوستدار پاکی و نجابت هستند و از دروغ بیزار، حتی اگر خود دروغ گو و گناهکار باشند. شاید دلیل عمده محبوبیت کورش، در برخورد این پادشاه قدرتمند با زیباترین دختر آسیا، یعنی پانته‌آ باشد که حتی دشمنانش نیز این عظمت را با غرور و عزت نقل کرده‌اند. برای اطلاع بیشتر به «کوروش‌نامه»، اثر گزنفون[38]، مراجعه شود.

داستان یوسف و زلیخا نیز از آن جهت مطلوب است که یوسف، در پذیرش خواست زلیخا تمکین نمی‌کند و خواری و زندان را بر خوش‌گذرانی نامشروع ترجیح می‌دهد، زیرا بسیاری از مردم توان گذشتن از هواهای نفسانی و لذایذ جسمانی را ندارند. کافی است به زندگی خودمان نظری افکنیم و در خلوت و در مقابل وجدان خود، خود را ارزیابی کنیم. اگر به این نتیجه رسیدیم که خود ما نیز دارای ناتوانایی‌ها و ضعف‌هایی در هر زمینه‌ای هستيم، آن گاه عظمت کاری را که کورش، یوسف و سیاوش انجام می‌دهند، درک می‌کنیم و این افراد محبوب و مطلوب مردمان می‌گردند.

مردم هر جامعه‌ای در مقابل این اسطوره‌ها و این قهرمانان سر تعظیم فرو می‌آورد و سعی می‌کنند یاد و خاطره آنها را به هر شکلی زنده و جاویدان نگه دارد.

از قول علامه شهرستانی، نویسنده کتاب «ملل و نحل»، نقل شده است: «... آتش را گرامی نمی‌شمارند، مگر بدین سبب که آن جوهر پاک علویست. دیگر سبب گرامی داشت آتش این است که ابراهیم را نسوخت و سیاوش از میان آن گذر کرد، به سلامتی و تندرستی.[39]»

ایرانیان باستان وقتی از شهادت سیاوش مطلع گردیدند، بر آن شدند تا به نحوی مناسب یاد و خاطره این عزیز را گرامی بدارند و چنین بود که جشن چهارشنبه‌سوری که به صورتی نمادین، گذر از آتش است، در بین ایرانیان رایج گشت.

هرچند که داستان‌های اساطیری را نمی‌توان دقیقاً با سال و زمان محاسبه کرد، اما برخی از پژوهندگان را عقیده بر این است که چهارشنبه‌سوری یادگار و بازمانده از گذر سیاوش از آتش است؛ از جمله این پژوهندگان، می‌توان ذبیح بهروز و هاشم رضی را نام برد.

به نظر من عرفانی‌ترین و زیباترین قسمت این داستان اساطیری، همین گذر سیاوش از آتش است که اگر ناپاک باشد، سوزانده خواهد شد و اگر پاک، آتش او را نخواهد سوزاند و این زیبایی را ایرانیان برای بزرگداشت سیاوش و پاکی خود، برای استقبال از سال نو، برای بشریت به ارمغان گذاشته‌اند.

به عقیده نویسنده کتاب «جشن‌های آتش»[40] آموزنده‌ترین قسمت این جریان تاریخی، گذشتن سیاوش از آتش، به منظور برائت از اتهام و اثبات بی‌گناهی وی بوده است، اما از این جریان تاریخی، آنچه به دست فراموشی سپرده شده، ارتباط چهارشنبه پایان سال با تاریخ کشته شدن این شاهزاده جوان است که شاید تا کنون شناخته نشده باشد. نویسنده کتاب فوق معتقد است: آثار و علائم اندکی که از جریان تاریخی فوق بر جای مانده، نشان می‌دهند که سیاوش در پایان سال 1013 پیش از میلاد (713 تاریخ مبنا) که برابر با روز چهارشنبه بوده، به دستور افراسیاب کشته شده است.

البته آن روز، چهارشنبه آخرین روز سال 1013 بوده و روز بعد، یعنی اول فروردین 1012 قبل از میلاد (714 مبنا)، به عقیده کتاب مزبور، کیخسرو، فرزند سیاوش، متولد شده است و چون در آیین زرتشتی مراسم سوگواری در رثای مردگان جایز نیست، پارسیان در آخرین شب چهارشنبه پایان هر سال از آتش می‌گذشته‌اند تا یاد و خاطره این اسطوره پاکی، یعنی سیاوش را به منظور دفاع از عفت و پاک‌دامنی، زنده و جاویدان نگه دارند؛ بنابراین ایرانیان آتش را مقدس می‌دارند و آن را مظهر پاکی می‌دانند و هیچ گاه ناراحتی و بیماری خود را به آتش نمی‌دهند و نیز زنی که پاک نیست از روی آتش نمی‌پرد.

آنچه که از خلال جشن چهارشنبه‌سوری بر می‌آید، سراسر این جشن بر اساس پاکی، پاک بودن و پاک شدن، رفع کدورت‌ها و دلگیری‌ها و شادی و شادابی بنا شده است و این زیباترین جلوه عرفانی از یک جشن تاریخی برای ایرانیان است که برای استقبال از نوروز و بهار و سال نو، باید همگان، باهم، هم‌دل و هم نوا شوند و سال نو را پاک و پاکیزه آغاز کنند.

باید توجه داشت که هر جریان تاریخی در طول زمان ممکن است با تحریفاتی رو به رو شود. این تحریفات را باید نقد کرد و در بازشناسی و جدا کردن تحریفات از حقایق تلاش نمود و حقیقت را از دل آن بیرون آورد، نه آنکه آنها را از بین برد.

 

مراسم چهارشنبه‌سوری

صرف‌نظر از آنکه منشأ جشن چهارشنبه‌سوری، همان آتش‌افروزی زرتشتیان در شب آخر سال است که امروزه نیز چنین مراسمی در بین آنها برگزار می‌گردد، در حال حاضر مراسم چهارشنبه‌سوری در تمامی نقاط ایران‌زمین کهن، از ایران کنونی تا قفقاز و ... در غروب روز سه شنبه آخر هر سال برگزار می‌گردد. در این مراسم هفت پشته هیزم به نشانه هفت امشاسپندان، آماده می‌شود و در موقع شروع مراسم، این پشته‌های هیزم را آتش می‌زنند و مردم از روی آتش‌ها می‌پرند و به جشن و شادمانی و پایکوبی و دست‌افشانی می‌پردازند.

یکی از سنت‌هایی که تقریباً در همه جای ایران اجرا می‌شده است، جمع‌آوری هیزم در بعدازظهر روز سه شنبه آخر سال، توسط گروهی از جوانان بوده است. در این مراسم جوانان به طور دسته‌جمعی در کوچه‌ها راه می‌افتادند و سرودهایی شادی‌بخش را با هم می‌خواندند و از هر خانه‌ای مقداری هیزم جمع‌آوری می‌کردند و به میدان بزرگ روستا یا شهر می‌آوردند تا موقع آتش‌افروزی دچار کمبود هیزم نگردند. سرودی که غالباً می‌خواندند، این بود:

شاخ شاخ درمنه[41]   کنده به شاخ درمنه
هر که شاخی بدهد   خدا مرادش بدهد
هر که شاخی ندهد   خدا مرادش ندهد
شاخ شاخ تو هم باز   یک شاخ هیزم در انداز
اگر هیزم نداری   پایه چرخت درآری

 

منظور این است که اگر هیزم نداری پایه چرخ ریسندگی‌ات را که از چوب است، در بیاور و بده. اینجانب در روستای خودمان شاهد بودم که این سرود، برای جمع‌آوری هیزم در ایام دهه اول محرم، توسط هیئتی از بچه‌ها خوانده می‌شد و هیزم جمع‌آوری می‌گردید. در این شعر به جای «شاخ شاخ تو هم باز» خوانده می‌شد: «شاخ شاخ عشق حسین و عباس و...».

به نوشته ابوالقاسم آخته[42]، مردم گیلان پانزده روز مانده به چهارشنبه‌سوری، خانه‌تکانی می‌کنند. خانه و کاشانه به طور کلی تمیز و گردگیری می‌شود و در غروب روز چهارشنبه (سه شنبه) مادر به بازار می‌رود تا خرید مخصوص چهارشنبه را که شامل اسپند هفت رنگ و گمج می‌شود، انجام دهد. آنها در ظرف سفالین فیروزه‌ای رنگ، غذایی همانند «ترشه‌تره» می‌پزند که از چهل نوع گیاه فراهم شده است (به نقل از مجله آناهید، ش اول، مرداد و شهریور 1383). در قفقاز و سرزمین‌های آسیای میانه، هفت توده بزرگ آتش فراهم می‌کنند و از روی آن می‌جهند. رسمی که یک سرود فولکلور، عمومی و جاودانه دارد، در تمام نقاط ایران‌زمین خوانده می‌شود:

زردی من از تو   سرخی تو از من

در واقع مردم با این شعر عامیانه، آرزوی خوشبختی، تندرستی و بهروزی برای یکدیگر می‌کنند و به واسطه آن زردی، افسردگی و ضعف یک سال سپری‌شده از عمر را دفع و به جای آن گرمی، نشاط و سرخی آتش را برای خود به دست می‌آورند و انرژی لازم، جهت تحرک و فعالیت برای سال آینده را کسب می‌کنند. [43]

در کتاب جشن‌های آب آمده است: باید توجه داشت که چون زرتشتیان عقیده دارند که آتش باید پاک و عزیز داشته شود، از خواندن شعر «زردی من از تو، سرخی تو از من ...» پرهیز کرده، می‌خوانند: غمم برو شادی بیا... و هیچ گاه ناراحتی و بیماری خود را به آتش نمی‌دهند. نیز زنی که پاک نیست از روی آتش نمی‌پرد. [44]

موقع شروع این جشن، همه از خانه‌تکانی فارغ شده و نه تنها خانه‌های خود، بلکه کوچه و روستا و شهر را نیز تمیز و مرتب و پاک کرده‌اند، خود نیز پاک و مرتب شده، لباس‌های نو می‌پوشند و حتی کوزه‌های آب خود را که کهنه و کثیف شده‌اند، در جریان این مراسم می‌شکنند که به «کوزه‌اندازی» معروف است. اینها همه حکایت از این دارند که برای استقبال از سال جدید، همه چیز باید تازه و نو گردد.

در بین خانواده‌های زرتشتی، دختران و پسران جوان با تار و دمبک، به در خانه‌های دیگران می‌روند و با رقص و شادمانی، از صاحبان خانه، هدایایی از قبیل: شیرینی و آجیل و میوه و ... می‌گیرند، به میدان شهر یا روستا که مراسم در آنجا برگزار می‌گردد، می‌آورند، در آنجا همه به شادمانی می‌پردازند و با شیرینی، میوه و آجیل از همدیگر پذیرایی می‌کنند. پختن آش و انواع شیرینی‌های خانگی، نظیر کماچ، حلوا و ... و توزیع آن میان مردم در این مراسم؛ به منظور هم دلی و همراهی مردم، از سنت‌های دیرینه این جشن است.

از انواع آش‌هایی که پخته می‌شود، می‌توان از: آش گندم، آش رشته و آشی مخصوص که «آش ججه» نامیده می‌شود، نام برد. آش ججه غذایی است بسیار خوشمزه که از انواع حبوبات، گوشت و... پخته می‌شود.

یکی دیگر از مراسم‌های زیبا و دوست‌داشتنی چهارشنبه‌سوری، فال گرفتن و فال‌گوشی است. انسان همیشه نگران آینده خود و جامعه‌اش است؛ بنابراین دوست دارد به نوعی از آینده باخبر شود. همین است که گروهی را بر آن داشته تا آینده را پیش‌بینی نمایند و کتاب‌های مختلف پیشگویی نوشته شده است. در کتاب تواریخ هردوت که «اولین کتاب تاریخ بشر» لقب گرفته است، نمونه‌های جالبی از پیشگویی‌هایی که سرنوشت مردم را در آن سال‌ها رقم زده است، آمده است.

شاید یکی از جلوه‌های جاودانه اشعار حافظ در همین مطلب نهفته باشد که خوانندگان، به نوعی حرف دلشان را در آن غزل‌ها می‌یابند؛ از این رو با فال گرفتن از دیوان حافظ، امید را در دل خود زنده نگاه می‌دارند و همین امید می‌تواند انرژی مثبتی به انسان‌ها بدهد تا در تلاش‌های خود برای رسیدن به هدف محکم‌تر و قوی‌تر گام بر دارند.

در گذشته‌های دور، فال گرفتن از طریق رسم و سنت فال‌گوش ایستادن انجام می‌شده است؛ بدین ترتیب که افراد جایی می‌ایستاده‌اند و کلماتی را از صحبت‌های رهگذرانی که رد می‌شدند، می‌شنیدند و از آن سخنان، فال خود را برداشت می‌کردند. اگر این سخنان امیدوار کننده بود، آن را به فال نیک، تعبیر می‌کردند و اگر مأیوس‌کننده، به فال بد.

این سنت، یعنی فال‌گوش ایستادن در شب چهارشنبه‌سوری عمومیت می‌یافت و تا درون خانه‌های مردم هم می‌رسید. در آن زمان‌ها در خانه‌ها، عموماً باز بود. سنتی که هنوز هم در بسیاری از روستاهای ایران وجود دارد؛ بنابراین فال‌گوش ایستادگان، پشت در منازل، اتاق‌ها و یا پشت‌بام‌ها می‌توانستند سخنان صاحب‌خانه را بشنوند و فال خود را برداشت نمایند و پس از آنکه فال خود را برداشت کردند، در منزل یا اتاق و... را به نشانه اینکه کسی فال‌گوش ایستاده است، آب می‌پاشیدند و می‌رفتند. در حقیقت این تمرینی بود برای مثبت‌اندیشی و خوب‌گویی! تلاشی بر آنکه سخنی نگویند که فضای دل را تیره نماید، زیرا در تفکر ایرانی برای سعادت بشر کافی است که انسان‌ها دارای اندیشه نیک، گفتار نیک و رفتار نیک باشند؛ از این رو ایرانیان بیش از هر چیز معتقدند که انسان‌ها باید مثبت بیندیشند و مثبت بگویند و مثبت رفتار نمایند.

بدین ترتیب ایرانیان طبق یک سنت دیرینه، خود را مکلف می‌دانند که همیشه دستور اعتقادی پندار نیک، گفتار نیک و رفتار نیک را انجام دهند، اما در شب چهارشنبه‌سوری به دلیل آنکه ممکن است دوستان و همسایگان و ... حرف‌های او را بشنوند و از آن حرف‌ها، فال خود را برداشت کنند، حتماً باید حرف‌های خوب و مثبت زده شود. دکتر محمود آخوندی، از استادان بنام رشته حقوق دانشگاه شهید بهشتی، در خاطرات خود درباره چهارشنبه‌سوری چنین می‌گوید[45]: «مادرم همیشه می‌پنداشت فال چهارشنبه‌سوری تعبیر درستی دارد. در راست‌گویی و درست بودن آن تردید نداشت. بر گرفتن فال در آن شب تأکید داشت. به من و برادران و خواهرانم توصیه می‌کرد در شب چهارشنبه‌سوری مثبت بیندیشیم. باید سعی داشت از سخن ناامیدکننده و آزاردهنده پرهیز شود، زیرا امکان دارد همسایگان و یا دیگر افراد از پشت‌بام‌ها یا از پشت در کوچه فال‌گوش ایستاده باشند. اگر گفته‌های شما منفی باشد، آنان سخن شما را به فال نیک نمی‌گیرند. مبادا در آن شب خدای ناکرده حرف‌های مأیوس‌کننده بزنید که در آن صورت فال‌گوش ایستادگان در تمام ایام سال نگران فال خود خواهند بود. مادرم تحت هر شرایط روحی که قرار داشت، هیچ گاه از فکر دیگران غافل نمی‌شد.»

 

 

او در ادامه سنت فال‌گوشی می‌گوید: «در شب چهارشنبه‌سوری، عده‌ای هم با کاسه‌ای پر از آب، پشت در خانه‌ها می‌ایستادند و به نیت فال‌گوش بر حرف‌های صاحب‌خانه و اهالی منزل گوش می‌سپردند و پس از آنکه حرف‌های آنان را می‌شنیدند، چه حرف‌ها خوب بود و چه بد، کاسه پر از آب را جلوی منزل و یا پشت در یکی از اتاق‌ها می‌پاشیدند و فرار می‌کردند. با آن عمل به ساکنان خانه می‌فهماندند که کسی پشت در فال‌گوش ایستاده است. به همین دلیل به ما می‌گفت: عزیزانم! سعی کنید حرف‌های ناامیدکننده بر زبان نیاورید. [46] »

 

آتش‌افروزی و نورافشانی در جشن‌ها

گفتیم که هر جشنی همیشه با نور و نورافشانی و چراغانی، زیبایی خاصی پیدا می‌کند، چه در زمان گذشته و چه در زمان حاضر. وقتی مراسم بزرگی چون المپیک را نظاره می‌کنیم، می‌بینیم که با چه هزینه‌ها و تدارکاتی، مراسم نورافشانی و آتش‌بازی برگزار می‌گردد و چقدر زیبا و شادی‌بخش! آتش‌افروزی و آتش‌بازی در هر زمان، بسته به امکانات و تکنولوژی آن زمان با ابتکارات و خلاقیت‌های خاصی همراه بوده است؛ به عنوان مثال پیشینیان ما از گوی‌های آتشین استفاده می‌کردند. آنها ابتدا مقداری پارچه را به شکل توپی می‌پیچیدند و آن را به طنابی می‌بستند. سپس آن را با مقداری روغن چراغ یا نفت آغشته می‌کردند، آتش می‌زدند و با قدرت به هوا پرتاب می‌گردند. منظره چرخیدن آن گوی آتشین در هوا بسیار جذاب و دلکش بود. نگارنده در زمان کودکی خود، بارها شاهد چنین مراسم دلپذیری در روستای خودمان بوده است.

همچنین از قول ابوریحان بیرونی و دیگران نقل شده است: «... مقداری مواد سوختنی به پای پرندگان بسته، آن را آتش می‌زدند تا وقتی این پرندگان به هوا پرواز می‌کنند، منظره زیبایی به وجود آید.» [47] به عقیده‌ نویسنده‌ کتاب جشن‌های آتش، این توصیف الزاماً حاکی از سوختن و از بین رفتن پرندگان نبوده است، چون ماده سوختنی، بی‌گمان با فاصله‌ای بوده است که به پرنده آسیبی نرساند و بتواند پرواز کند تا سوختنی تمام شود و ... . .

 

آتش‌بازی و انحرافات آن

اگر چه تماشای حرکت آتش در آسمان که با شعله کشی زیبای آن جذاب و دلپذیر است، اما گاهی آتش‌بازی‌ها از حالت طبیعی خارج می‌شود، خشن، بی‌رحمانه و وحشت‌انگیز می‌گردد و این خاصیت طبع افراط‌گرایانه و ددمنشانه برخی از افراد بشر است. امروزه که تکنولوژی پیشرفت بسیار کرده و انواع مواد محترقه اختراع شده است، بارها شاهد آن بوده‌ایم که بر اثر افراط در آتش‌بازی و یا استفاده از مواد محترقه غیراستاندارد، آسیب‌های جدی و غیرقابل‌جبران، دامن برخی همنوعان را گرفته است.

این مواد غیراستاندارد که توسط گروهی از جوانان ساخته می‌شود، بیشتر واکنشی است در مقابل ممانعت از برگزاری مراسم توسط نیروهای دولتی! وگرنه اگر از مواد استاندارد و صنعتی استفاده شود، بعید است که خطری در پی داشته باشد؛ آن چنان که در مراسم المپیک و جام جهانی و سایر جشن‌های بزرگ هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

در گذشته‌های دور نیز گاهی آتش‌بازی‌ها از حالت طبیعی خود خارج می‌شد. مؤلف برهان قاطع می‌نویسد: «... و ملوک و سلاطین ایشان، مرغان و جانوران صحرایی را گرفته، دسته‌های گیاه بر پای ایشان بسته، آتش در آن گیاه زنند و رها کنند تا در آتش بپرند ...». ابوریحان بیرونی هم اشاره می‌کند که در آن زمان گاهی پرندگانی را آتش می‌زدند تا هنگام پرواز، منظره زیبای حرکت آتش را در آسمان مشاهده کنند، البته ابوریحان را چنین مراسمی خوش نیامده است و گفته خداوند از کسانی که جانوران را آزار رسانند، انتقام خواهد کشید.

باید دانست که در آیین مزدیسنا، بهمن = وهومنه، نخستین امشاسپند (دومین روز هر ماه)، یکی از بزرگ‌ترین ایزدان است و مقامی ارجمند دارد. نقش زمینی وی، سرپرستی و نگاهبانی جانداران، یعنی انسان و سایر جانوران سودرسان و نیک است. از سویی دیگر درباره جانوران نیک، در دین مزدایی سفارش‌های مؤکد شده است[48]؛ به همین جهت بعید و بلکه محال است که چنین رسومی در بین ایرانیان زرتشتی، دوره ساسانیان و ما قبل آن وجود داشته باشد، البته به نوشته بسیاری از نویسندگان، در دوره‌های بعد، چنین اعمالی در برگزاری جشن‌ها، حتی جشن‌های ایرانی، مانند جشن سده و چهارشنبه‌سوری و... وجود داشته است؛ اگر چه این عمل و اعمالی این‌چنین، زشت، غیرقابل‌توجیه و غیرقابل‌بخشش است، اما شاید این اعمال که در گذشته‌های دور در میان غالب ممالک جهان رواج داشته است و نه فقط پرندگان که آتش زدن دم حیوانات دیگر، از قبیل: گاو، اسب، شتر و... را نیز شامل می‌شده است، در ابتدا فقط برای نابودی حیوانات موذی و وحشی انجام می‌گرفته و بعداً دامن این حیوانات را نیز گرفته است. بسیاری از نویسندگان نیز معتقدند که سنت نابودی جانوران موذی و زیان‌بار مورد توجه مغان (روحانیون دین‌های مهرپرستی و میترایی) نیز بوده است، می‌گویند: «مغان را سنتی بوده است که جانوران موذی و زیان‌آور را باید منهدم سازند تا زیان و آسیب اهریمنی، کاستی گیرد.» جانوران موذی را در اصطلاح خرفستر (زیانکار) می‌گویند و آلتی که بدان، آن جانوران موذی را نابود می‌کردند؛ «خرفسترغن» نامیده می‌شد؛ به همین جهت و با توجه به قراین مذکور و با تأمل در داستان هوشنگ و مار و آتش، شاید بتوان گفت که مغان در جشن سده (جشن‌های آتش) که به وسیله شاهان، در مقیاسی وسیع برگزار می‌شد، این سنت را اجرا می‌کردند و شماری از جانوران موذی و زیان‌آور را در آتش می‌راندند، اما هرگاه بتوانیم قبول کنیم که با چنین محدودیتی، توسط مغان، رسم فوق انجام می‌شده، بی‌گمان سنتی زرتشتی نبوده است، چون در دین زرتشتی، آزار به جانوران منع شده است و چه بسا که یک رسم و سنت محدود در دوره ساسانی و دوره‌های بعد، جهت تفریحی ناشایست، وسعت یافته باشد. همچنین به این نکته بسیار دقیق باید اشاره کرد که در سنت‌های دینی ایرانیان، چه مغان مادی یا مغان مزدایی و یا موبدان زرتشتی، هر نوع شیء و چیز ناپاک و بدسوز، چون هیزم تر و یا چیزهای دودزا را، جز چوب‌ها و گیاهان خشک خوب سوز و خوش بو بر آتش نهادن، حرام و مجازات دارد، حتی در دوزخ مزدیسنایی، برای مجازات، آتش وجود ندارد. [49] برای درک بیشتر و مستندات لازم در این زمینه، مطالعه بخش نوشتار آتش، از کتاب وندیداد، ترجمه هاشم رضی توصیه می‌گردد.

البته اینها به هیچ‌وجه نباید جزءِ مراسم جشن‌های آتش تلقی شود که این تحریفات در هر مراسمی می‌تواند به وجود آید؛ آن چنان که در مراسم عاشورا نیز شاهد برخی از این انحرافات بوده و هستیم؛ انحرافاتی نظیر: قمه زنی، خاک بر سر پاشیدن، گل بر سر مالیدن، زنجیر به سر و صورت خود کوبیدن و... .

 

نتیجه:

آیین‌ها و جشن‌های ملی و مذهبی، سنتی است دیرینه که نیاکان ما برای حفظ آرامش و تحکیم و تقویت دوستی و مودت بین مردم، از گذشته‌های دور بنیان‌گذاری نموده‌اند. این آیین‌ها ممکن است در گذر زمان، با تحریفات و بدآموزی‌هایی نیز مواجه شده باشند که به دور از اهداف عالی و انسانی بنیان‌گذاران این آیین‌ها است، اما چون مردمان جوامع، این مراسم را دوست دارند و برای برگزاری هرچه با شکوه‌تر آن تلاش می‌کنند و هزینه‌های زیادی هم متحمل می‌شوند؛ راه حل مطلوب، تحریف‌زدایی از آن‌ها است. حذف و برخورد خصومت‌آمیز، نه تنها چاره‌ساز نیست، بلکه موجب حرکات انفعالی و تندروی‌های نامناسب در علاقه‌مندان به آنها می‌شود، پس بیایید با عنایت به فرمایشات گران‌قدر امام بزرگوارمان حضرت علی (ع) آن‌ها را احیا نموده، با آموزش صحیح، اهداف متعالی این آیین‌ها را دریابیم.

 

با آرزوی شادی و سربلندی ملت بزرگ ایران

 

 



پی‌نوشت‌ها :   [1] - رباعی از برادرم، سیدحسین مدرسی سریزدی.
[2] - امام علی(ع ) : نهج البلاغه، به کوشش محمد دشتی، انتشارات ستاد اقامه نماز، چاپ اول،1379، ص 573.
[3] - محمد پناه، بهنام: از کوروش کبیر تا داریوش کبیر، تهران، انتشارات سبزان، چاپ دوم، 1385، ص 66.
[4] - مطهری، مرتضی: حماسه حسینی، جلد اول، ـ ، ص 61.
[5] - آخته، ابوالقاسم: جشن‌ها و آیین‌های شادمانی در ایران، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1385، ص 14
[6] - همان : صص 14 ـ 15.
[7] - هدایت، صادق: ترانه‌های خیام، انتشارات جاویدان، تهران، چاپ جدید، بهار 1356، ص ؟
[8] - فینو، ژان: خود را بشناس، ترجمه شجاع‌الدین شفا، تهران، انتشارات صبحدم، چاپ اول، تابستان 1382، ص 88.
[9] - دبیر سیاقی، محمد: پیشاهنگان شعر پارسی، رودکی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوم، 1370، ص 50.
[10] - حافظ : دیوان خواجه حافظ شیرازی، به اهتمام ابوالقاسم انجوی شیرازی، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ هفتم، 1367، ص 170.
[11] - همان: ص 82.
[12] - جعفری، علی اکبر: گلچینی از خرده اوستا، بند 9 سرود سوم اهنود، تهران، سازمان انتشارات فروهر، چاپ اول، پاییز 1358، ص 27.
[13] - پیمان، سید حسین: آیینه، جلد دوم، تهران، انتشارات وثقی، چاپ یکم، آذر 1379، ص 70 .
[14] - حافظ : همان ، ص 4.
[15] - همان : ص 157.
[16] - همان : ص 216.
[17] - بهاء‌الدین خرمشاهی، رباعیات خیام، تصحیح محمد علی فروغی و قاسم غنی، ویرایش جدید، تهران، انتشارات ناهید، چاپ پنجم، 1387، ص 152 .
[18] - همان : ص 115.
[19] - همان : ص 146.
[20] - همان : ص 124.
[21] - دبیر سیاقی، محمد، گنج باز یافته، انتشارات اشرفی، چاپ دوم، 1355، ص 161.
[22] - فردوسی، حکیم ابوالقاسم : شاهنامه، به تصحیح ژول مل، تهران، انتشارات بهزاد، انتشارات عطار، چاپ اول، بهار 1374، صص 3  ـ 4 .
[23] - رضی، هاشم : جشن‌های آتش، تهران، انتشارات بهجت، چاپ دوم، 1383، ص 94.
[24] - فردوسی، حکیم ابوالقاسم : همان ، ص 8 .
[25] - رضی، هاشم : جشن‌های آتش، تهران، انتشارات بهجت، چاپ دوم، 1383، ص 90.
[26] - فردوسی، حکیم ابوالقاسم : همان ، ص 8 .
[27] - اشیدری، جهانگیر: نور، آتش، آتشکده در آیین زرتشت، تهران،  ـ ،  ص 23.
[28] - کسرایی، سیاوش : نمونه‌های شعر آزاد، تهران، انتشارات سازمان کتاب‌های جیبی، تهران، چاپ اول، 1340، ص 107.
[29] - آذرگشسب، اردشیر : مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان، تهران، انتشارات فروهر، چاپ دوم، 1348، صص 245  ـ 246.
[30] - رضی، هاشم : جشن‌های آب، ص 124.
[31] - فردوسی، حکیم ابوالقاسم : همان، ص 139.
[32] -  همان : ص 140 .
[33] - همان .
[34] - همان : ص 118.
[35] - فردوسی، حکیم ابوالقاسم، همان ، ص 140 .
[36] - مولوی، مولانا جلال‌‎الدین محمد : مثنوی معنوی، بر اساس نسخه رینولد نیکلسون، تهران، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، 1379، ص 203.
[37] - فردوسی، حکیم ابوالقاسم : همان .
[38] - گزنفون: کوروش نامه ، ترجمه رضا مشایخی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، بهار 1386، ص 127.
[39] - اشیدری، جهانگیر: نور، آتش، آتشکده در آیین زرتشت، تهران،   ـــ  ، ص 15.
[40] - رضی، هاشم :جشن‌های آتش، ص 96.
[41] - درمنه نوعی هیزم است که خیلی خوب می‌سوزد و آتش‌گیره بسیار خوبی است.
[42] - آخته، ابوالقاسم : جشن‌ها و آیین‌های شادمانی در ایران، ص 124.
[43] - همان.
[44] - رضی، هاشم : جشن‌های آب، ص 125.
[45] - آخوندی اصل، محمود : نیم قرن در دادگستری، تهران، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول، تابستان 1389، ص 68.
[46] - همان : صص 68 ـ 69.
[47] - رضی، هاشم : جشن‌های آتش، ص 129.
[48] - همان : صص 128  ـ 129.
[49] - همان : صص 129  ـ 130.
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا